مؤسسان استارتاپ باید به این نکته توجه داشته باشند که ممکن است فقط بخش کوچکی از بازاری که آن ها برای ارائه محصولشان در نظر دارند به محصول آن ها تمایل نشان دهند و تلاش برای بازاریابی محصول در همه جا موجب به هدر رفتن زمان و پول است. در انتخاب نوع بازار عوامل زیادی نقش دارند که در ذیل به 4 عامل اصلی آن اشاره میکنیم: اندازه بازار: برای ارائه محصول خود چه تعداد مشتری مد نظر است؟ آیا مکانی که پتانسیل جذب این تعداد مشتری را داشته باشد در نظر گرفته شده است؟ نوع محصول: بازاری که مد نظر است(بازار هدف)، قدرت خرید محصولات را دارد؟ محصول از نظر دستهبندی جزء محصلات لاکچری محسوب میشود یا ضروری یا چیزی بین این دو؟ بازار رقابتی: آیا قبل از ارائه محصول، رقبای دیگر محصولات مشابهی را در بازار عرضه کردهاند؟ ارزش پیشنهادی: آیا محصول ارائه شده دارای ویژگی خاصی است که ازدیگر محصولات مشابه متمایز است و افراد را مجاب به خرید آن مینماید؟ جمع آوری واژه های کلیدی جهت استفاده در وب سایت های مربوط به بازاریابی، از اهمیت ویژه ای برخوردار است. واژه هایی که مرتبط با نوع محصول ارائه شده باشد و به طور خلاصه عملکرد محصول را شرح دهد. پس از آن برای انتخاب واژه های کلیدی ثانویه، بایستی واژه هایی انتخاب شوند که ویژگی مخصوصی داشته باشند و باعث ایجاد ترافیک بیشتر در وب سایت های بازاریابی شوند.
معنی موفقیت برای هر استارتاپ با دیگری متفاوت است. عده ای تعداد زیاد ثبت نام و اشتراک ماهانه را موفقیت میدانند درحالی که عدهای دیگر کسب در آمد زیاد را دستاورد محسوب میکنند. اما مهم ترین نکته، داشتن ثبات و تعهد در تعریف ایده موفقیت است. به همین جهت استارتاپ ها پیش از شروع کار بایستی ایدهای که از موفقیت در نظر دارند برای همه اعضای تیم تعریف کنند و با ثبات به سوی موفقیت تعریف شده گام بردارند. اهمیت مشخص کردن شاخص های استاندارد با اهمیت تعریف موفقیت و تعیین هدف برابر است. باید درنظر داشت که همانطور که اهداف باید تعیین شود، شاخص های استاندارد برای رسیدن به موفقیت نیز باید مطابق با واقعیت تنظیم شود و از انتخاب اندازه ها و شاخص های غیرواقعی اجتناب شود. اندازه ها باید خاص باشند. بهعنوان مثال، فرض کنید موفقیت استارتاپ را با عنوان 1000 اکانت در ماه تعریف کردید. شما میتوانید نرخ تبدیل میزان مشاهده تبلیغ برای ایجاد اکانت را اندازهگیری کنید؛ هدف انتخاب چند شاخص خوب براساس اقدامهای انجامشده در سراسر قیف فروش است؛ برای مثال میزان مشاهده تبلیغات اینستاگرام به تعداد ثبت نامی ها، تعداد استقبال کنندگان از محصولات و … . سعی کنید بهینه اندازهگیری کنید. فقط و فقط روی چند شاخص عملکردی مهم موفقیت متمرکز شوید و در جهت ارتقای آن بکوشید.
قدم بعدی مشخص کردن نرخ ارزش است. استارتاپ ها باید بر اساس اطلاعات گذشته خود نرخ تبدیل مشتریان بالقوه خود را محاسبه کنند. در صورت داشتن اطلاعات از تعداد تقریبی مشتریان بالقوهای که به مشتریان بالفعل تبدیل میشوند و درآمدی که برای استارتاپ محقق میکنند، میتوان برای کامل شدن اهداف تیمی ارزش هایی را مشخص کرد. بودجه نقش مهمی را در مبحث بازاریابی ایفا میکند. هزینه بازاریابی برون گرا گران تر از هزینه بازاریابی درونگرا است. برای پیشرفت بهتر کار لازم است استارتاپ ها در آغاز کار بودجه بازاریابی خود را مشخص کنند و قدرت پذیرش محدودیت مقدار آن را داشته باشند. پس از مشخص کردن بودجه، مسأله برنامهریزی و تقسیم بودجه مطرح می شود. باید سعی کرد بودجه را بر روی مسائل مختلف، به نسبت اهمیت موضوع، سرمایهگذاری کرد. یکی از راه های تبلیغ محتوا و پیدا کردن اینفلوئنسرها، رسانه اجتماعی است. زیرا از طریق محتوا، مشتریان بالقوه وارد سایت میشوند و به وسیله اینفلوئنسرها مخاطبان بالقوه زیادی جذب برند میشوند. به همین دلیل به عقیده استارتاپ ها، رسانه های اجتماعی به عنوان یکی از کانال های بازاریابی تلقی میشود.
دو اشتباه رایج میان استارتاپ ها وجود دارد: عضویت در تمامی رسانه های اجتماعی عضویت در شبکه هایی که مخاطبان زیادی دارد در حالی که آن شبکه مناسب فعالیت آن ها نیست. همه رسانه های اجتماعی که در جهان وجود دارند (فیسبوک، توییتر، اینستاگرام و …) ابزاری برای نشر محتوا و برند سازی به شمار میروند که هر کدام دارای ویژگی مخصوص به خود است. برای مثال فیسبوک و اینستاگرام برای استفاده مشتریانی است که به ویدئو و تصاویرعلاقهمند هستند. شبکه لینکدین توانایی جذب مخاطبان جوان و باهوش را دارد. بنابراین میتوان گفت هر شبکه اجتماعی به شیوهای متفاوت عمل میکند و تیم های استارتاپی باید به فراخور فعالیتشان، شبکه اجتماعی مناسب خود را بیابند. زمان مناسب برای ارسال محتوا، بسته به نوع شبکه اجتماعی و نوع مخاطب متفاوت است. برای مثال اگر مخاطب دانش آموزان باشند، بهترین زمان برای ارسال محتوا در فصول مدرسه صبح و شب است. در حالی که برای این قشر در فصل تابستان وضعیت متفاوت میشود. برای مثال طبق توصیه های کارشناسان، در فیسبوک زمان مناسب اشتراک گذاری محتوا در ساعت 12 ظهر و یک روز در میان یک پست میباشد. در بحث رسانه های اجتماعی فهرست کلید واژه ها میتواند تعاملات را به حداکثر برساند. نوع گفتگویی که با مخاطبان انجام میشود باید متناسب با کسب و کار باشد. در این بین بهتر است به پرسش های مخاطبان پاسخ داده شود، از آن ها بازخورد گرفته و اطمینان حاصل کرد که کلیدواژه ها در جریان جستجو، عملکرد خوبی دارند.